فروردين 30, 1403

رمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت چهل و هفتم، چهل و…

https://www.youtube.com/watch?v=iWrDjPUHbPUرمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت چهل و هفتمhttps://www.youtube.com/watch?v=p1rULaI9F0kرمان خانه نویسنده…
    ماهیگیر گاماسیاب- 5 فرودین2014
 
نقد ادبیات سیاسی:
 «گاماسیاب ماهی دارد ولی دیدنش وجدان نیاز دارد»
با مقدمه‌ای نه چندان کوتاه 
برای حامد اسماعیلیون و حرفهای اضافه‌اش علیه سازمان مجاهدین خلق
 در پروژه آلترناتیو‌سازی استعماری ـ‌ ارتجاعی
حامد اسماعیلیون یکی از هزاران آدمهای این جامعه است که در حاکمیت آخوندها بزرگ شده و با تن دادن به حکومت و قبول سلطه آخوندها زندگی خودش را کرده و به قول معروف سرش به کار خودش بوده و دو دستی کلاهش را چسبیده که باد نبرد.
درسش را خوانده و دکتر شده و قلمی هم داشته و کتابهایی می‌نوشته. 
کاری نداشته که در کوچه آنها یا در شهرشان یا خانه بغلی و حتی فامیل آدمهای دیگر هستند که تن به جور و ظلم آخوندها ندادند و شب و روز درگیر نبردی بی‌امان و جانفرسا و البته پر هزینه بودند. چشمش را به اعدامهای دهه 60 و قتل عام 30 هزار جوان آگاه و مبارز که بیشترشان مجاهد بودند بسته و دنبال زندگی بی‌دردسر بوده.
حتی برایش مهم نبوده که برای پاسداران جنایتکاری که شب و روز به مردم زور میگن و آدم می‌کشن و غارت میکنند خدمات پزشکی بده و شاید بدش هم نمی‌اومده که با اینکار دستی و پایی در حاکمیت پیدا کنه و امکاناتی دست و پا کنه. 
رژیم هم البته استقبال میکنه و روشنفکر جماعت با پز نویسنده و دکتر و البته بدون زاویه با آخوندها رو توی هوا نعل می‌کنه و برای پوشاندن سرکوب وحشیانه در جامع اونها رو قاب می‌کنه و آنتنی!
برای همین جایزه و تشویقهای داستان‌نویسی و ادبیات رو در همایشهای حکومتی نثارش می‌کنن و بعد  از مدتی که دیگه مزه تنوع و تفریح این زندگی معمولی و البته انگلی در بالای شهری که در اعماق و زیرپوستش انبوهی شهیدان و مادران خاوران و پدران چشم براه و کودکان کار و دختران فراری از ستم طبقاتی و گیرکرده در چنبره فساد آخوندها و فروش جسم و جان و هزار بدبختی دیگر، از دهانش می‌افته هوس فرنگ می‌کنه و چه جایی بهتر از کانادا؟
مأمن آقازاده‌ها و آخوندزاده‌ها و سرزمین طلایی سرمایه‌گذاری و خرج کردن پولهایی که البته بوی نفت و خون می‌دهند و دولت و سرزمین روبه‌رشد و گسترشی که سایه فرهنگ دولت فخیمه بالای سرش در اهتزار است و شدیدا از این سرمایه‌ها استقبال میکند.
در هر حال حامد خان بار سفر می‌بندد و با کمک همان کسانی که روزگاری دندان‌هایشان را تیز می‌کرد تا گلوی فرزندان مجاهد و مبارز این وطن را بدرند به کانادا میرسد.
دیگر زندگی شیرین گذشته کاملا «عسلی» میشود. دکتری با شغل و امکانات خوب و دوپاسپورت در جیب و ییلاق و قشلاق بین کانادا و تهران و هر بار چشیدن مزه سوهان قم و گز اصفهان و نون برنجی کرمانشاهی و حفظ اصالت ملی میهنی و اینکه «هیچ جا وطن آدم نمیشه و عشق ما همیشه ایرانه با این همه نعمت و خوشمزگی»
اینها همه در حالی است که قیام پشت قیام در میهن اسیر در جریان است و کارگران و بازنشستگان و معلمان و پرستاران و همه اقشار مملکت شب و روز برای نان بخور و نمیر و حقوقشان در خیابانند و البته جوانان میهن برای آزادی مثل تمام این چهل و چند سال میجنگند و شکنجه می‌شوند و چشم از دست میدهند و شهید میشوند و نبرد برای آزادی زیرپوست شهر ادامه دارد.
حامد اسماعیلیون و خانم و بچه البته کاری به آن ندارند و روی چنین شطی از خون و رنج به سیر و سیاحت خود مشغولند.
از بد حادثه در یکی از هزاران اقدام جنایتکارانه و وحشیانه برادران سپاهی حامد موشکی عامدانه یک هواپیمای مسافری را سرنگون میکند که اگر زن و بچه‌حامد در آن نبودند هیچ مشکلی نبود و این 176 کشته هم به آن یک میلیون کشته و مجروح جنگ و آن 120هزار اعدامی و خیل عظیم کشتگان جور و ستم آخوندی می‌پیوستند و حامد و خانواده به زندگی شیرین خود ادامه میدادند ولی....
دست سرنوشت زن و دختر بی‌خبر از توطئه‌های هزار توی آخوندها را به خیلی قربانیان جنایات آخوندها ضمیمه کرد و اسماعیلیون منتظر سوغاتی‌های سفر تلخکام شد و دیگر سوهان قم به کامش نرسید و بعد از چند ماه پیگیری قانونی در مراجع نظام و التماس و درخواست از آخوندها به اجبار کمی زاویه‌دار شد و در کسوت انجمنی غیرسیاسی به پیگیری خون عزیزانش همت گماشت.
البته از چنین آدمی حتی همین حد مایه‌گذاری هم قابل تقدیر بود و بالاخره دست شستن از لجنزار یک زندگی انگلی در حاشیه سفره قاتلان خلق جای تشویق داشت.
این گذشت تا در امواج پی در پی قیام و انقلاب و نبرد برای آزادی که از 43سال قبل با رود خروشانی از خون شهیدان آغاز شده و پیگیرترین و استوارترین نیروی رزمنده آن هم مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق بودند و هستند و خواهند بود به یک قله جدید رسید. 
قیام شهریور 1401 
قیامی که بعد از وقفه کرونا که تاکتیک جنایت‌بار خامنه‌ای برای خاموش کردن قیام 98 بود و با کشتن عمدی نیم میلیون نفر از هم میهنانمان در کوره کرونا می‌خواست آنرا عقب بیندازد شعله‌ور شد و به سرعت در تمام کشور گسترش پیدا کرد.
قیام با قتل یک دختر بیگناه کرد (مهسا امینی) توسط گشت جنایتکار ارشاد جرقه خورد ولی به فاصله کوتاهی تمام ایران را در بر گرفت و آتش خشم فروخورده خلق با پتانسیلی عظیم به یک قیام آتشین تبدیل شد و آخوندها سرنگونی را در چشم‌انداز دیدند.
اما نظم جهانی و جریان نفت و سلطه‌آخوندها سودای خود را داشت و سریع دستها به کار افتاد. با انواع شبکه‌های خبری و پروپاگاندا و بسیج دیوانه‌وار فرمان قیام به سمت مسائل فرعی مثل حجاب و بی‌حجاب منحرف شد و در حالی که مردم از کردستان تا زاهدان و تمام شهرها می‌خروشیدند که «چه با حجاب چه بی‌حجاب پیش به سوی انقلاب» طرف مقابل کار خودش را میکرد و توطئه پشت توطئه برای خاموش یا منحرف کردن قیام که خود کتابی دیگر نیاز دارد.
در تنگنای نظام آخوندی همیشه سلولهای خفته به کار می‌افتند و اینجا بود که داستان آلترناتیو سازی و ائتلافهای مجازی و منشورهای آنچنانی فعال شد و هر از چندی بابی برای نجات آخوندها و به حاشیه راندن قیام‌کنندگان باز شد.
از این نقطه حامد اسماعیلیون بدون نگاه به گذشته خود «سوپرمن» صحنه شد و بادش کردند باد کردنی!
از آنجا که این دوران پیش چشم همه هست و نیاز به توضیح ندارد و مردم با آگاهی عمیق و شناخت مکفی همه حرفشان در نفی دشمنان خود و دفاع از فرزندان مجاهد و مبارزشان را در شعار ملی میهنی «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» خلاصه کرده‌اند دیگر وارد این فصل نمی‌شویم و به داستان «اسماعیلیون» برمیگردیم.
او که در شناخت منافع خود و خانواده خبره است و یک سکه طلا را در یک انبار کاه درجا پیدا میکند و در لابلای صدها قیام و شطی از خون شهیدان برای خودش نامی و نوایی در کانادا به هم زده و خوب می‌داند که آخوندها از دشمن‌ترین دشمنشان یعنی «مجاهدین خلق» بیشترین واهمه را دارند و یگانه خط سرخ نظام است شروع به بازی شطرنج جدیدی میکند. گاه و بیگاه و با مورد و بی‌مورد پاچه‌ای از مجاهدین می‌گیرد و به تأسی از امام ملعونی که هیچگاه به ساحتش بی‌احترامی نکرده از حرام بودن ملاقات با آنها می‌گوید و برای اینکه دل برادران پاسدار و مشتریان سابقش را نیازارد از یکطرف در صحنه عمل مادی مانع لیست‌گذاری آنها در کانادا می‌شود (با این بهانه که پاسداروظیفه‌های جاخوش کرده در کانادا از جمله خودش دچار مشکل نشوند!!!) و از طرف دیگر با کسانی عقد اخوت می‌بندد که «خواهان به رسمیت شناخته نشدن مجاهدین می‌شوند»
حامد خان مثل وزارت بدنام در شرایط اضطرار دیگر از رو بازی میکند و همانطور که آنها سلولهای خفته را بیدار میکنند او هم دیگر زبان علنی به سب مجاهدین می‌گشاید.
البته این نان قرض دادن‌ها به آخوندها قبلا زیرمیزی انجام میشد و الان به ضرورت قیام و سرنگونی علنی شده است.
اسماعیلیون در سال 92 به فرموده و با فرهنگ انجمن نجات کتابی نوشت به اسم «گاماسیاب ماهی ندارد» و ملغمه‌ای از سناریو چند بار مصرف شده توسط مخملباف و دیگر فیملسازان وزارتی در سالهای کشتار فرزندان مجاهد و مبارز این میهن در سال 60 را با ورژن جدید و فروغ جاویدانی با رنگ و لعاب شیطان‌سازی و اراجیف بریده مزدوران استخدامی وزارت اطلاعات و شاغل در انجمن نجاست را تقدیم ولی‌نعمتش کرد که در مقابل مسیر تردد به داخل و تبادل و تبدیل دلار به ریال باز بماند.
اینبار هم برای پل خراب نکردن با ولایت جهل و نکبت و دوستان قدیمی در سپاه آدمکش اسماعیلیون به پاچه‌گیری از مجاهدین پرداخته و چاقوی جلاد و اربابان نفتی را برای بریدن گلوی آنها تیز میکند و همکاسه پسمانده‌های دیکتاتور خونریز سابق و مشاور شکنجه‌گرش (ثابتی) میشود و به غربی‌ها التماس میکند که نقد براندازی یعنی مجاهدین را به رسمیت نشناسند و به نسیه تثبیت نظام و چرخ پنجم عظما بچسبند.
غافل از اینکه نقد و نسیه سرنگونی و براندازی در داخل کشور و با آتش بی‌امان کانونهای شورشی و جوانان شورشگر و نیروی سازمان‌یافته و تشکیلاتی مقاومتی ظفر نمون و با سابقه بیش از نیم قرن مبارزه با دو دیکتاتوری شاه و شیخ میسر می‌شود و خامنه‌ای و پسمانده‌های دیکتاتور سابق و ولی‌نعمتان غربی آنها نیز اینرا بهتر از نوباوه عالم سیاست یعنی حامد خان می‌دانند. 
در پایان چون اسماعیلیون نیمه نویسنده هم هست این چند خط را هم برای کتابش که لجن‌نامه وزارت اطلاعات و انجمن نجاست است تقدیمش میکنم! خواه پند گیرد و خواه ملال!
گاماسیاب به رنگ خون است!
از خون «قاضی محمد» در #كردستان که با طناب ملوکانه آویزان شد تا میریونس و ابوذر مجاهدی که پاسدارهایی مثل جعفر مزنگی اونو سربه نیست کرده و توی چاه انداختن.
تا بوده همین بوده و طرفین این جنگ هم نگاه‌ خودشون رو دارن ولی اونایی که در حاشیه این رودخانه خروشان با فرصت‌طلبی لاشخورگونه قلابشون رو برای گرفتن ماهی توی خون میندازن پدیده‌هایی هستن!
اسماعیلیون از این قبیل آدمهاست!
با اینکه همه‌چیز را میداند ولی چون باید نان بخورد سالها برای روسای جعفر مزنگی خوشرقصی میکند و دندان پاسدارها رو تیز میکنه که گلوی بچه‌مجاهدا و کمونیستها رو خوب بجوند و خونشون رو توی گاماسیاب بریزن.
بعد هم که خسته میشه از یکنواختی زندگی زیر عبای ولایت راحت پاس و پول را برمیداره و با خانم بچه‌ها میره فرنگ. کجا بهتر از کانادا که بهشت آخوندزاده‌ها و آقازاده‌هاست!
سالها رفت و آمد و دید و بازدید و سوهان قم و سوغاتی گز اصفهان و البته قیام پشت قیام و ریختن خون سرخ و گرم جوونها توی گاماسیاب. 
از بخت بد آخرین بسته سوهان و گز به کانون گرم عشق و صفای حامد خان نرسید و دوستای جعفر مزنگی کردن اون کاری که 40سال با مردم می‌کردن و بعضیا نمیدیدن. 
داستان دیگه غیرتی و ناموسی شد!
باید انتقام پریسا و ری‌را گرفت!
ولی اون 120 هزار و اون 30هزار خونواده نداشتن؟ تازه اونا با آگاهی و مبارزه رفتن برای جنگ و دفاع از آزادی نه به شکل قربانی و در کمال غفلت و چشم بستن سالیان و سر در آخور سوغاتی! با دوپاس جاری و دو‌تابعیتی!
بد نیست که مثل میمونی که قبل از خوردن خرما به قطر خروجی‌اش نگاه می‌کند حامد اسماعیلیون هم قبل از اظهار نظر در مورد مبارزان و مجاهدان 40 و چند ساله نبرد با آخوندها به خودش و قلابی که سالها برای ماهیگیری در گاماسیاب انداخته نگاه کند و به اندازه دهنش حرف بزند!
گاماسیاب ماهی دارد ولی ماهیگیران حاشیه آن وجدان ندارند و ماهی‌های سیاه کوچولو فقط به چشم حلالزاده‌ها و آنها که رنج مقاومت را به دوش می‌کشند، دیده می‌شوند. 
اسماعیلیون نقاب انداخته و روی خون همسر و فرزند و مسافران پرواز ps752 چشم به جای دیگری دارد!
به تجربه ۴۳سال نبرد با آخوندها هر لگدی به مجاهدین فی سبیل الله نیست و دقیقا فی سبیل شیطان خمینی و خامنه‌ای است پولش هم البته می‌رسد و برای کسی که وجدان ندارد هم فال است و هم تماشا! ولی گندم خونرگ گاماسیاب از گلوی کسی پایین نخواهد رفت! خلق فرزندان مجاهدش را میشناسد! و خائنین و مزدوران را نیز!
نوشته‌ی: الف -ف
 
بهمن 21, 1402

اپرای آیدا

in مقاله

by Aftab_Showgh

اپرای آیدا در تقدیر از سخنان خانم آیدا آساطوریان در مراسم بزرگداشت آندرانیک در لس…
دی 12, 1402

عقب رفتیم اما جلو آمدیم

in مقاله

by Aftab_Showgh

عقب رفتیم، اما جلو آمدیم! به قلم: محمد قرایی12 دیماه1402 یک ویژگی بارز فکری جامعة…
تیر 12, 1402

کتاب خلع ید از مردم ایران

in مقاله

by Aftab_Showgh

دانلودکتاب خلع ید از مردم ایران
خرداد 21, 1402

نظریه‌ای در موردمحیط زیست و خطر انقراض

in مقاله

by Aftab_Showgh

دانلود نظریه‌ای در موردمحیط زیست و خطر انقراض
ارديبهشت 18, 1402

معلم شرافت و انسانیت آقای حسنخان

in مقاله

by Aftab_Showgh

مقاله ی شرافت و انسانیت آقای حسنخان
فروردين 31, 1402

آلترناتیو دلخواه شما کیست؟

in مقاله

by Aftab_Showgh

آلترناتیو دلخواه شما کیست؟ محمد قرایی۳۰ فروردین۱۴۰۲ اگر شما بگویید در زمین خشک کویر و…
فروردين 16, 1402

فرانسوا کلکومبه- انسان ناب

in مقاله

by Aftab_Showgh

فرانسوا کلکومبه- انسان ناب«من از بابت بزدلی دولتهایی که رفتاری ترسان و حتی انزجارآور در…
فروردين 09, 1402

ماهیگیر گاماسیاب- 5 فرودین 1402

in مقاله

by Aftab_Showgh

نقد ادبیات سیاسی: «گاماسیاب ماهی دارد ولی دیدنش وجدان نیاز دارد» با مقدمه‌ای نه چندان…
مهر 08, 1401

محمد قرایی: چرا آخوند باید گم بشه؟

in مقاله

by Aftab_Showgh

 چرا آخوند باید گم بشه؟فکر می‌کنم شما هم موافق باشید که اگر بخواهیم همة شعارهای…
تیر 17, 1401

جوهره‌ی شاه و شیخ

in مقاله

by Aftab_Showgh

جوهره‌ی شاه و شیخ روزی به عادت رایج، در جمع دوستانی که اتفاقاً استاد جلال…
خرداد 08, 1401

آنچه باید گم شود

in مقاله

by Aftab_Showgh

سناریو آنچه باید گم بشود.از محمد قرایی 8 خرداد 1401 عمومی ترین شعارهای قیامهای مردم…
فروردين 07, 1401

محمد قرایی: «محک تجربه مقاومت ایران» و «قصه اون ماهی سیاه»- (همراه با «جهان بینی…

in مقاله

by Aftab_Showgh

خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه در او…