فروردين 30, 1403

رمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت چهل و هفتم، چهل و…

https://www.youtube.com/watch?v=iWrDjPUHbPUرمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت چهل و هفتمhttps://www.youtube.com/watch?v=p1rULaI9F0kرمان خانه نویسنده…

اپرای آیدا

در تقدیر از سخنان خانم آیدا آساطوریان در مراسم بزرگداشت آندرانیک در لس آنجلس و ده‌سال بعد در گلریزان همیاری ۲۸

زمان کودکی، در خانه‌ای در جنوب تهران، در محله‌ای به‌نام «کوی یخچال» که انتهای خیابان فرعی‌اش، به خیابان معروف شوش منتهی می‌شد؛ یادم است که در خانه‌مان یک گرامافون قدیمی داشتیم و من که کودکی بیش نبودم، همیشه از چرخش صفحات آن و صدایی که از آن برمی‌خواست، غرق در شگفتی و شعف می‌شدم.
در همسایگی ما اعضای یک خانواده ارمنی زندگی می‌کردند که برای ما و برای اهل محل بسیار محترم بودند. ما بعدها از آنجا به محله سلسبیل در جنوب غرب تهران نقل مکان کردیم… 
فکر می‌کنم عید نوروز سال ۱۳۵۴ بود که یک روز همان خانواده محترم ارمنی برای عیددیدنی و دید و بازدید عید، به خانه ما در سلسبیل آمدند. یادم است آنها که از قبل می‌دانستند ما یک گرامافون در خانه داریم، با خود چند صفحه موسیقی آورده بودند که به‌عنوان عیدی و هدیه عید به ما اهدا کنند. صفحاتی از موسیقی کلاسیک شامل والس دانوب آبی، دریاچه قو، گایانه و ماسکاراد و رقص شمشیر از آرام خاچاطوریان، شور امیرف (از فکرت امیرف آهنگساز معروف آذربایجانی)، کارمینا بورنا و چند صفحه دیگر بود. (قطعه کورال کارمینا بورنا اثر کارل اورف همان آهنگی است که «سرود آزادی» از مجموعه سرودهای سازمان، بر روی آن سروده و ساخته شده است). در میان صفحاتی که آن همسایه ارمنی به ما هدیه داد، صفحه «اپرای آیدا» اثر به یاد ماندنی جوزپه وردی، آهنگساز بزرگ ایتالیایی، نیز قرار داشت. وقتی برای اولین بار به این اثر توسط همین گرامافون قدیمی گوش کردم، هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم که ۴۰سال بعد در این روزها یکبار دیگر آن را با برداشت و اجرایی بسا باشکوه‌تر گوش کنم: اپرای «آیدا».
یادم می‌آید در آن سالها هر بار که به این اپرا گوش می‌کردم، بی‌اختیار احساس شکوه و عظمتی تؤام با زیبایی، وجودم را لبریز می‌کرد. این، یک احساس بی‌واسطه و مستقیم بود که به هیچ چیز دیگری استناد نمی‌کرد… 

سالها بعد در اشرف و در ارتش آزادی‌بخش، که عشق به موسیقی حقیقی تنها در چنین ظرفی برایم محقق می‌شد، مطلبی خواندم و متوجه شدم که «آیدا» یک کوه معروف است و از قضا بلندترین کوه پر ابهت و زیبای جزیره کرت یونان. از این‌رو با سفری کوتاه به سالهای دور، چرخش سحرآمیز صفحات گرامافون و اپرای آیدا را به‌خاطر آورده و به خود گفتم: پس بی‌دلیل نبود که وقتی در آن سالهای نوجوانی و جوانی به این اپرا گوش می‌کردم، چنین احساسی بهم دست می‌داد. چرا که آهنگساز با استادی تمام، پرتوی از آنچه که در وجود خود از شکوه و زیبایی این کوه استوار گرفته بود، با آواز و نغمه سحرآمیزش، به دوستداران و دلبستگان موسیقی القاء می‌کرد… 
سالها گذشت و گذشت تا این‌که ماه گذشته وقتی شنیدم موسیقیدان برجسته میهن، آندرانیک اشرفی، در بیمارستان بستری است، داشتم برایش نامه‌یی می‌نوشتم تا احساسات درونی و خالصانه خود را در تقدیر از شخصیت جذاب و تأثیرگذارش ابراز کنم که یکدفعه تصویر نازنینش را در سیمای آزادی دیدم و یک خبر فوری: 

«… تاریخچه مجسم نیم قرن هنر و موسیقی ایران، جاودانه شد». درجا خشکم زد، قلم از حرکت باز ایستاد و دستم بی‌حرکت شد. (حالا دارم آن نامه نیمه‌تمام را تکمیل و تمام می‌کنم)… 
در بزرگداشت این موسیقیدان بزرگ، در حال مطالعه متن مصاحبه آندرانیک با سیمای آزادی به تاریخ بهمن ماه ۹۲ بودم که در اواسط کار دیدم بغض گلویم را می‌فشارد؛ این بغض آنجا ترکید که آندو گفت: 

«…مخصوصاً همین شعر ”اشرفی“، وقتی من داشتم آهنگش رو می‌ساختم، آیدا می‌گفت: ”بابا بسه! چشات کور می‌شه، بس که گریه می‌کنی“… آخه من با گریه این آهنگ رو ساختم…». 
اندوه سفر افسانه‌ای‌اش، که شک ندارم «کهکشونی از ستاره توی این سفر باهاشن»، فقط وقتی اندکی کاسته شد که پیام شما آیدای گرامی، خطاب به مجاهدین اشرفی در لیبرتی را شنیدم. وقتی که گفتید: «آندو، که خودش رو پدر اشرفی‌ها می‌دونست، تا آخر استوار و ثابت قدم ماند… و به سوی خدا و شهیدان اشرف پر کشید؛ اما من باید راهش رو ادامه دهم».
در لحظاتی که کمتر به سراغ آدم می‌آیند، جمله آخرین آیدای عزیز چند بار در گوشم طنین‌انداز شد: اما من باید راهش رو ادامه بدم… من باید راهش رو ادامه بدم… من باید راهش رو ادامه بدم… 

لس آنجلس، هتل هیلتون- اول مارس ۲۰۱۵
در اولین روز ماهی که مارس خوانده می‌شود، (مارس یا مارش به‌معنی گام‌های موزون مانند حرکت سربازان در رژه؛ و به معنی با وقار راه‌رفتن)، آیدا، استوار و پر ابهت چون کوه، به زیبایی تمام با گامهای موزون و با وقار به پیش رفت و راه‌ آهنگساز بزرگ را ادامه داد. گوش کنید! او قبل از هر چیز گفت:

«اول از همه اینکه آندو یک ایرانی مجاهد ارمنی بود، ایرانی مجاهد ارمنی… من پرچمدار آندو هستم، من یک مجاهد اشرفی‌ام… آندو سرود مجاهد رو خیلی دوست داشت، می‌خوام با هم سرود مجاهد رو بخونیم… 
و حالا با جمعی از مجاهدین از طریق سیمای آزادی در حال دیدن خروش شما آیدا گرامی هستیم و می‌بینم اشرفی‌ها، که به‌سرعت به روح عصیانی و در عین حال پر مهر اپرای آیدا پی‌برده‌اند، با چشمانی از اشک شوق و با کف زدن‌های ممتد، احساسات پرشور خود را به صحبت‌های شما هم‌رزم جسور، ابراز می‌کنند… 
آن شب صفحه اپرای آیدا، در میان صفحات زرین مقاومت، این‌چنین به گردش درآمد و هم‌چون ۴۰سال پیش شگفتی و شعف مرا برانگیخت. اما صفحه مجاهدت به چرخش و حرکت بالا رونده و رو به پیش خود ادامه می‌دهد تا زمانی که مرگ ظالمان را سخت و بی‌امان نوید دهد و نغمه شادی از سمفونی آزادی و یگانگی را در سراسر میهن اسیر مترنم گرداند. 

بهمن بخشی - ۱۴اسفند ۱۳۹۳-لیبرتی

و حالا پس از گذشت یک دهه از پر کشیدن آندو که روح پرفتوحش همه جا و بخصوص در اشرف ۳ حاضر و ناظر است، باز هم این آیدا است که در گلریزان همیاری ملی ۲۸، چون کوه استوار، اپرای خود را با بیان لطیف‌ترین احساسات زلال و خالصانه، نثار مجاهدان آزادی و مردم محبوبش می‌کند. آخر خودش گفته بود که: 

من باید راهش رو ادامه بدم… 

۲۶ دی ۱۴۰۲- اشرف ۳- بهمن بخشی

 

بهمن 21, 1402

اپرای آیدا

in مقاله

by Aftab_Showgh

اپرای آیدا در تقدیر از سخنان خانم آیدا آساطوریان در مراسم بزرگداشت آندرانیک در لس…
دی 12, 1402

عقب رفتیم اما جلو آمدیم

in مقاله

by Aftab_Showgh

عقب رفتیم، اما جلو آمدیم! به قلم: محمد قرایی12 دیماه1402 یک ویژگی بارز فکری جامعة…
تیر 12, 1402

کتاب خلع ید از مردم ایران

in مقاله

by Aftab_Showgh

دانلودکتاب خلع ید از مردم ایران
خرداد 21, 1402

نظریه‌ای در موردمحیط زیست و خطر انقراض

in مقاله

by Aftab_Showgh

دانلود نظریه‌ای در موردمحیط زیست و خطر انقراض
ارديبهشت 18, 1402

معلم شرافت و انسانیت آقای حسنخان

in مقاله

by Aftab_Showgh

مقاله ی شرافت و انسانیت آقای حسنخان
فروردين 31, 1402

آلترناتیو دلخواه شما کیست؟

in مقاله

by Aftab_Showgh

آلترناتیو دلخواه شما کیست؟ محمد قرایی۳۰ فروردین۱۴۰۲ اگر شما بگویید در زمین خشک کویر و…
فروردين 16, 1402

فرانسوا کلکومبه- انسان ناب

in مقاله

by Aftab_Showgh

فرانسوا کلکومبه- انسان ناب«من از بابت بزدلی دولتهایی که رفتاری ترسان و حتی انزجارآور در…
فروردين 09, 1402

ماهیگیر گاماسیاب- 5 فرودین 1402

in مقاله

by Aftab_Showgh

نقد ادبیات سیاسی: «گاماسیاب ماهی دارد ولی دیدنش وجدان نیاز دارد» با مقدمه‌ای نه چندان…
مهر 08, 1401

محمد قرایی: چرا آخوند باید گم بشه؟

in مقاله

by Aftab_Showgh

 چرا آخوند باید گم بشه؟فکر می‌کنم شما هم موافق باشید که اگر بخواهیم همة شعارهای…
تیر 17, 1401

جوهره‌ی شاه و شیخ

in مقاله

by Aftab_Showgh

جوهره‌ی شاه و شیخ روزی به عادت رایج، در جمع دوستانی که اتفاقاً استاد جلال…
خرداد 08, 1401

آنچه باید گم شود

in مقاله

by Aftab_Showgh

سناریو آنچه باید گم بشود.از محمد قرایی 8 خرداد 1401 عمومی ترین شعارهای قیامهای مردم…
فروردين 07, 1401

محمد قرایی: «محک تجربه مقاومت ایران» و «قصه اون ماهی سیاه»- (همراه با «جهان بینی…

in مقاله

by Aftab_Showgh

خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه در او…