آلترناتیو دلخواه شما کیست؟
محمد قرایی۳۰ فروردین۱۴۰۲
اگر شما بگویید در زمین خشک کویر و بیابان برهوت گلی از خاک سرزده و برگهای زیبایش را به همه سو گسترده و گلبرگهای زیبایش هوش از سر همگان ربوده، به یقین همگان به شما با نگاههای پرحیرت خواهند نگریست و به وجود عقل در مغز شما شک میکنند.
حتی اگر به باغ سرسبز و مزارع گندم آب نرسانید همان باغ شکفته و همان ساقه های گندم خشک و پوسیده و نابود خواهند شد.
اکنون تصور کنید می خواهید توجه مردمان یک شهر یا سرزمین را همانند آن گل یا آن باغ سرسبز که به تماشایش می روند جلب کنید.
مردم، خلق، توده ها و اقشار و طبقات مردم مجموعه ای از نظرات، دیدگاهها، اعتقادات و تمایلات گوناگونند.
در میان مردمان هر کشوری دانشمندان و اندیشمندان و متخصصان و هنرمندان بسیاری زندگی میکنند. بنابراین شما چگونه می توانید همة آن افکار متفاوت را به سوی خود و آرمان خود و نظرات خود و توان خود برای انجام کاری برای آنها جلب کنید؟
چگونه میتوانید در دل همه ی آن مردم برای خود جا باز کنید؟ و در خانة دل آنها بنشینید. بطوری که به شما بیندیشند و دیدن شما و پیروزی شما را آرزو کنند؟
پیش از این که به این پرسش پاسخ دهید تلویزیونی در برابر خود بنهید و به تصاویر هیتلر، موسولینی، چائوشسکو، ناصرالدین شاه محمدعلیشاه و هر کدام از چهره های مشابه آنها نگاه کنید.
سعی کنید فیلمها را جلو و به نقطة پایان برسانیدو تصاویر پایانی حکومتهای ساقط شده را ببینید! چه خواهید دید؟
مجسمه هایی که سالها در میدانهای شهر مردم را ترسانده بودند حالا در حال سقوط هستند.
دهانهای بسته ی مردمانی که روزگاران طولانی با نگاههای ترسان از کوچه ها می گذشتند ،
حالا در حال فریادزدن در صفوف خروشان مردمند. آنها را می بینید که به مجسمه هایی که سالها بر ستونهای بزرگ قرار داشتند لگد می کوبند.
اینها همان لحظاتی هستند که دهانهای بسته و چشمهای ترسان و گلوهای بغض کرده، آن تمایل حقیقی خود را نشان می دهند.
آنها از سراسر شهرها، از کارگاههای کوچک خود، از حلبیآبادها و ویرانه های خود به خیابانهای بزرگ شهر سرازیر شده اند تا دیوار زندانها را فرو ریزند. راستی چرا؟ چرا آنها در نخستین قدم به سوی دروازه های زندانها می شتابند؟
شاید پاسخ سوالی که پیش از این از ما می پرسید چگونه میتوان در دل همة مردم جا باز کرد و آنها را به سوی خود کشید در همین نقطه باشد؟.
صحنه ها را از دست ندهید. نگاه کنید که در هنگامة خروش مردم برای سرنگون کردن مجسمه ها چه کسانی در حال گریز از کشورند؟ با هواپیما یا از مرزها.
همینطور نگاه کنید که در همان لحظات گشودن در زندانها چه کس از در بیرون می آید و بر دوش مردم مورد ستایش قرار میگیرد؟
آیا اینها که اینگونه مورد ستایش مردم قرار میگیریند همانها نیستن که راز نشستن در دل مردم را یافته اند؟
البته یافتن اولین گام است. اما گامهای دیگر راه را باید پیمود. باز هم نگاه کنید که آنها که راه را پیموده اند در مسیر خود چه دیده اند
آنها به مسیری رفتند که هر آن میتوانست به سلول شکنجه و جوخة تیرباران و طناب دار ختم شود و یا به نقاط دورافتادة تبعید. آنها به سوی هجران و دوری از عزیزانشان رفتند
ولی آنها برای تحمل رنج به این راه قدم نگذاشتند. آنها ناچارشدند برای شادی همگان رنجی را تحمل کنند. حتی اگر این رنج همان باختن جانشان باشد.
اینک شاید به راز فتح قلوب مردم پی برده ایم. آیا پاسخ در همین کلمهی فدا بود؟
بله. آنهم فدای حداکثر! حتی بدون سلاح ایستادن در برابر نیروی تا دندان مسلح
اکنون آنان را کم کم می شناسیم. آنان قافله ای هستند که به سوی همه ی رنجها می شتابند تا همة شادیها را برای مردمشان بیاورند
اکنون که به ژرفای معنای فدا برای مردم و نتیجة آن پی برده ایم آیا میتوانیم پوچی و تهی بودن بسیاری ادعاها و جریانها و مدعیان را هم دریابیم؟
کدام جریانها؟ کدام مدعیان؟
همانها که گمان میکنند بدون طی مسیر پر رنج و خون انقلاب، می توان دردلهای مردم راه یافت.
آنها شبیه کسانی هستند که از کلاه شعبده خرگوش یا کبوتری بیرون میکشند.
یا از دستمالی پرنده ای پرواز می دهند.
اما آنان این حقیقت را در نیافته اند که بینندگان نمایشهای شعبده بازان بخوبی می دانند که مشغول تماشای یک دروغند.
اکنون می خواهیم نتیجه بگیریم که با فریب و نیرنگ و شعبده نمیتوان کسی را فریفت، اما مدعی تصاویری به ما نشان میدهد:
یک ملای خونخوار و فریبکار با استفاده از نام خدا و پرچم دین ملتی را فریفت
یک قزاق مزدور با حمایت قدرتهای بزرگ خود را پادشاه نامید.
یک دست نشانده با کمک استعمار دولت محبوب مردم را سرنگون و حکومت را غصب کرد
پاسخ شما چیست؟ اینان به راستی در دل مردم جای گرفتند؟
باز تصاویر با ما سخن میگویند.
آیا آنان در دوران حکومت خود بر قلبها حکومت کردند؟ یا فریب و تختهای شکنجه و تیربارانها و راه اندازی جنگ و برپایی دارها و زندانها را برای استمرار حکومت خود به کار گرفتند؟
آیا آنها با این جنایات محبوب مردم خود شدند یا منفور؟ و آیا مورد نفرت جهانیان قرار نگرفتند؟.
آیاآن که گمان می کند با فریب و توطئه و ترفند و شعبده می تواند بر دلها راه یابد آب در هاون نمیکوبد؟ و آن که با توسل به قدرتهای بیگانه و با تلویزیونهای استعماری و با نمایشات فریبکارانه و با ادعاهای دروغین وگوناگون، مردمی را بفریبد باد نمیکارد؟
آیا رهنوردی که هیچ توشه ای درکوله پشتی خود ندارد میتواند راه صعب کوهستان یا بیابانی دراز و گرم را طی کند؟
در افسانه ها هست که سیاوش برای اثبات شایستگی خود از آتش به سلامت گذر کرد.
آیا امروز آن که راه نجات خلقی را می پیماید چه توشه ای را باید با خود مهیا داشته باشد؟
جز عبور از میدانهای آتش و سختیهای پایداری و توطئه های گوناگون؟
جز اعتماد بی دریغ ملتی که او را در صحنه های طولانی مبارزه دیده و سنجیده؟
جز جانهای شیدای رزم و پیکار برای رهایی خلق و خاک میهن که به یاری او برخیزند؟
جز شناخته شدگی جهانی در نزد وجدانهای بیدار جهان؟
و جز آرمانی روشن و نقشه ی راهی برای آنده و برنامه ای دقیق و حساب شده برای عمل در فردای آزادی؟
به چنین نیرویی با چنین مشخصاتی در جهان امروز نامی گذاشته اند : جایگزین! یا آلترناتیو.
همان نیرویی که واقعا توانایی و ظرفیت و شایستگی جایگزینی حکومت آینده را دارد.
اکنون میتوان پرسید: آلترناتیو دلخواه شما کیست؟