کل این کتاب یک دیباچه است. یک دیباچه بر هزاران زندگی شگفت.
بنابراین هیچ توضیح بیشتری جز این نمیدهم که این هشتاد صفحهای که میخوانید مشتی آب شور است از یک دریای رنج و خون.
درست همانطور که دریا مرز مشخصی ندارد و وقتی به آن نزدیک میشوید برای آن که دستتان را در آب فرو کنید و یک مشت بردارید حتما پاهایتان در شن فرورفته و موجی از کف تا نزدیک بالاتر از مچ پایتان را خیس کرده، و درست مثل وقتی که دو دستتان را فرو میکنید توی دریا صدفهای بسیاری را هم روی شن می بینید که دریا آورده، من هم از کنار یک دریا رنج و شگفتی برای شما هشتاد صفحه آوردهام.
تشکر از هیچ کسی از این آدمها که درباره شان حرف زده ام نمیشود کرد. چون اصلاً انتظار تشکر ندارند و بدشان می آید که کسی از آنها تعریف کند. دوم این که پوزش هم از هزاران تن یا هزاران خانواده ای که نادانسته موضوع این کتابند نمیشود خواست. چون به این میماند که به دریا بگویید: ببخشید که یک مشت از آب شما را برداشتم. دریا به شما خواهد خندید. دریایی که به قول لورکا وقتی میخندد، دندانهایش کف و لبهایش آسمان است. بقیة صورتش خیلی عظیمتر از آن است که بتوانید ببینید. این دریای رنج هم چنین است.
دانلود کتاب فقط چند تا از این آدمها
محمد قرایی