حماسهي سكينه دلفي و اخدود اهواز
در محبس اهواز يك آخوند به فرياد
رو كرد به زنداني در بند و ندا داد:
«تصميم بگيريد! كه در سوي كه؟ هستيد!
در روح و روان پيرو و رهپوي كه هستيد
يك سو رجوي هست و دگر سوي خميني ست
هر كس، بگزيند كه دلش رهسپر كيست»
فرياد يكي دختر، در گوش رسيدش
«نفرين به خميني و همه اهل پليدش
هم زنده و جاويد بود شهرت مسعود
وان قدرت منفور خميني همه نابود»
زآن نفس سًكينه، كه بُدش نام، سكينه
لرزيد تن هر دد و جلاد زكينه
آن قوم وحوش آمد و مضروب نمودش
آنسان كه همه زخم شد از ضربه، وجودش
ليك از تب آن غرش او بند بتازيد
بر جرأت اين شير زن از فخر بنازيد
از جمله ي آن سيصدوپنجاه اسيران
جز يك، همه بردار كشيدند شريران
لبخند به لب رفت سكينه به سر دار
شادان، كه سرودهست بهين گفته و گفتار
اين است بهاي كلمه، تا كه بداني
در محبس خونخواره به خون تشنهي جاني
بنگر كه كنون واژه ي حق از چه دهان است
ممنوعترين واژه كه منكوب زمان است
ممنوعترين واژه به لب راند سكينه
بر گردن خود خواست ز دد، حلقهي كينه
در پيش ستمگر سخن حق به چه معنيست؟
تعريف چنين كار تو داني سخن كيست؟
از قول محمد بود اين نادره گفتار:
«در پيش امامي كه بود جائر و بدكار،
راندن سخن حق به لب، اين اوج جهاد است
اين كار بهين رزم و همان قلهي داد است»
گر اهل جهادي تو ببين افضل آن را
بنگر تو دليري چنين شيرزنان را
در ياد بياور تو زن قصهي اخدود
وان شور وفا بر سر آن درهي اخدود
اينك تو در اهوازي و اخدود زمانه
در حجرهي زندان بكشيدهست زبانه
قرآن بگشا، آيه بخوان، شاهد و مشهود
شاهد چه كسي بوده و مشهود چه كس بود
جزاين نبد آن كار كه آن سرخترين نام
حق بود و ميگشت ز لبهاي حق اعلام
وانان كه بگفتند حق و دار گزيدند
آن نام گزيدند و در آتش بپريدند
در محبس اهواز يك آخوند به فرياد
رو كرد به زنداني در بند و ندا داد:
«تصميم بگيريد! كه در سوي كه؟ هستيد!
در روح و روان پيرو و رهپوي كه هستيد
يك سو رجوي هست و دگر سوي خميني ست
هر كس، بگزيند كه دلش رهسپر كيست»
فرياد يكي دختر، در گوش رسيدش
«نفرين به خميني و همه اهل پليدش
هم زنده و جاويد بود شهرت مسعود
وان قدرت منفور خميني همه نابود»
زآن نفس سًكينه، كه بُدش نام، سكينه
لرزيد تن هر دد و جلاد زكينه
آن قوم وحوش آمد و مضروب نمودش
آنسان كه همه زخم شد از ضربه، وجودش
ليك از تب آن غرش او بند بتازيد
بر جرأت اين شير زن از فخر بنازيد
از جمله ي آن سيصدوپنجاه اسيران
جز يك، همه بردار كشيدند شريران
لبخند به لب رفت سكينه به سر دار
شادان، كه سرودهست بهين گفته و گفتار
اين است بهاي كلمه، تا كه بداني
در محبس خونخواره به خون تشنهي جاني
بنگر كه كنون واژه ي حق از چه دهان است
ممنوعترين واژه كه منكوب زمان است
ممنوعترين واژه به لب راند سكينه
بر گردن خود خواست ز دد، حلقهي كينه
در پيش ستمگر سخن حق به چه معنيست؟
تعريف چنين كار تو داني سخن كيست؟
از قول محمد بود اين نادره گفتار:
«در پيش امامي كه بود جائر و بدكار،
راندن سخن حق به لب، اين اوج جهاد است
اين كار بهين رزم و همان قلهي داد است»
گر اهل جهادي تو ببين افضل آن را
بنگر تو دليري چنين شيرزنان را
در ياد بياور تو زن قصهي اخدود
وان شور وفا بر سر آن درهي اخدود
اينك تو در اهوازي و اخدود زمانه
در حجرهي زندان بكشيدهست زبانه
قرآن بگشا، آيه بخوان، شاهد و مشهود
شاهد چه كسي بوده و مشهود چه كس بود
جزاين نبد آن كار كه آن سرخترين نام
حق بود و ميگشت ز لبهاي حق اعلام
وانان كه بگفتند حق و دار گزيدند
آن نام گزيدند و در آتش بپريدند