اپرت ققنوس و آتش
این اپرت با چند خواننده در سالگرد توطئة هفده ژوئن ( یعنی حملة وحشیانه به مقر شورای ملی مقاومت در فرانسه در تاریخ27 خرداد1382) سروده شد.
آهنگ محمد شمس
اجرا: هفده ژوئن در تیر ماه 83
شعر: م. شوق
تا به کی ققنوس و آتش؟ تا به کی؟
تا به کی خون سیاوش؟ تا به کی؟
تا به کی جان سمندر شعلهور؟ بشنوید این قصة خون وخطر:
«یک شب که مه در آسمان، تاریک و خونین چهر شد
گفتند روزِ عاشقان، بینور شد بیمهر شد
آن شب زمین، آن شب زمان، یکباره گویی سحر شد.
گفتند: گَه بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد
پیش جهان بیآبرو، سنگ سیاهِ ماه شد!
ضحاک قیرینتاج شب، برعرش آمد، شاه شد!!.
خلقی بشد بر بام و ره، بیخواب زان قیرینه مَه
کای وای برما خاکیان! شد روزمان دیگر سیه!
یک کهکشان آواره شد عالم شبی خودکامه شد
از بهت و شرمِ روی مه مهتاب، خونین جامه شد
در ظلامِ شب، یقین روشنی
بیامان میجست راه و روزنی
دمبهدم میگفت: این «شبْیاوه» را،
ای جهان! کفر است اگر باور کنی!
«هماره گفتهام به دل ز بهتِ یاوهها نمیر!
اگر چه میکند ترا دروغ و درد و فتنه، پیر
ولی بپرس از جهان بپرس: کای زمین! زمان!
چرا… چرا …چرا… چرا؟ چنین گذشته ماجرا؟
در قلب شب ماه نوان، میرفت تلخ و سرخگون
گویی کسی پاشیده بر سیمای او مشتی ز خون
آتش گرفته اختری چون مرغ بی بال و پری:
گفتا که رنگ چهر مه باشد ز خون بی گنه
زین ناروا، زین ناسزا زین واژگون نظم تبه
زین تهمت و زین افترا شرم است بر رخسارهها
به قلب بیتاب آتش زد شرر به جان سرکش زد
ز قلب سرخ شعلهها برآمد این چنین ندا:
«هنوز در زمین چرا؟ صلیب هست و جُلجتا؟
هنوز خون عاشقان شَتَک زده به دارها
هنوز دوست داشتن نگشته رسم آشنا
ببین که دیو کینه جو چگونه پرده میدرد حریم هر فرشته را.
بر این ماتم بیصدا، چیست پایان؟ بجز روشنای یکی مهر تابان
اگر آدمی نیست بر خاک تنها بدوزیم پس دیده را بر شررها
که آواز خورشید اندر افقها برآید چنین از فلق تا شفقها
که افکند بر دست خورشید بند؟ نبندد وَرا دست چرخ بلند