To Tahir Boumedra
Head of UNAMI Human Rights Office and Adviser to the Special Representative of the Secretary-General on Camp Ashraf from 2009 to 2012
When the martyrs fell to the ground, I said who would be their voice. When the authorities were silent, too
Indeed, betrayal and silence make the whole world a disgusting vulgarity. But how this world is getting fresh again. How does everything livable again get real color?? When man defines himself again. And tahir Bumdra's words, which did not kill the conspiracy, are such words
There's a man there. In which he speaks. You see the battle of man and the devil. In the field Full of buried conspiracy figures. See the epic of his truth. In an era when Lie It's the most common commodity
.There's a man there
Injured by the dagger of betrayal
In every word of his speech
A bloody truth rises
Like a victorious hero
Listen the Sword blows of truth
Now the beautiful hero of the battle
comes On a horse of Loyalty
It's going to come forward. And with every turn of his sword, Burying a conspiracy
His ranting
The words of the martyrs have been unjustly killed On the field area
.At a time when 'Turn a blind eye' The most disgraceful custom is common
I say it to myself
.Whenever he makes a foray
.Rise! All stature, With your heart
.Like a horse
Panting With the roar of passion
And Yell the words of your poem
Facing the blood-stained contemporary world.
.that is: hey! Man, here he came
M. Showgh - 2/3/2014
***
به طاهر بومدرا
رئیس دفتر حقوق بشر یونامی و مشاور نماینده ویژه دبیرکل در مسائل مربوط به کمپ اشرف از سال ۲۰۰۹تا ۲۰۱۲
وقتی شهیدان به خاک میافتادند، گفتم چه کس زبان آنان خواهدشد. وقتی مقامات سکوت میکردند، همچنین.
براستی که خیانت و سکوت، همة جهان را بهناگهان به ابتذالی منزجرکننده میآلاید.
اما چگونه این جهان دوباره تازه میشود. چگونه دوباره همه چیز قابل زندگی دوباره رنگ حقیقی میگیرد.؟ وقتی انسان دوباره خود را تعریف میکند. و سخنان طاهر بومدرا که توطئه را برنتابید، از این دست کلمات است..
آنجا مردیست
که درکلماتش
نبرد انسان و شیطان را میبینی
در میدانی
پر از پیکرهای بخاکافتادة توطئه
حماسة صدقش را بنگر
در عصری که
دروغ
رایجترین کالاست
آنجا مردیست
جریحهدار تیغ خیانت
که در هر کلامش
حقیقتی خونین
چون قهرمانی پیروز بپامیخیزد.
گوش کن!
چکاچک شمشیر صدق را
اینک قهرمان زیبای میدان
بر اسبی از وفا
به پیش میتازد
و با هر چرخش شمشیرش
توطئهای را به خاک میافکند
رجزهایش
کلام شهیدان به ناحق کشته است
بر پهنة میدان
در زمانهای که
«چشم بستن»
ننگینترین رسم رایج است
به خود میگویم
هر گاه که تاخت برمیدارد
تمام قامت بهپاخیز
با قلبت
همچون اسبی
نفس زنان
با شیهههای شوق
و کلمات شعرت را
رو به جهان خونآلود معاصر
فریاد کن
که:
آهای! انسان، آمد.
م. شوق
۱۱ اسفند ۱۳۹۲