ایران که میگرید تویی!
ایران که می گرید تویی!
ایران که میگرید تویی
بگری! دخترم
که هر نگاهت
آتشفشان خاموشی را فعال میکند
و اشکهایت
دریاها را به طوفان وامیدارد
تو خود نمی دانی چه میکنی
اما ناخنهای ظریفت بر خاک
چنگالهای ببر انقلاب یک میهن است
بر گلوی دیکتاتور
و انگشتهای نازکت
پتکهایی عظیم
در کف دستان میهن می نهد
دیگر مگری
زیرا
قدرت توفانها را در اشکهای پنهان ما نهاده ای
و شرمی که بر رخساره ها تاباندی
تازیانه ایست بر ارابه های اراده ی پیروزی
دیگر مگری! دخترم!
ایران که می غرد تویی
م. شوق
۱۶ آبان ۱۴۰۱