از اول بي مسمّا بود «رئيس جمهور» براي ما
كت و شلوار نمیآمد، به تنبان و قباي ما
نمیخورد اين دموكراسي نماييها به ريخت ما
نمیآمد فيگورهايش به این ریخت ردای ما
گذاشت این خشت كج آن گوربهگور راحل
پس از آن تا ثريا رفت كج، بيت و بناي ما
به قصد مفتخوري خواستيم بگيم ما هم «دموكراس»يم
همهش از مفتخوري بوده همه بدبختيهاي ما
خميني گفت رئيس جمهور يك بزمجهای باشد
كه در ظاهر براي ما بود مثل عصاي ما
ندانستيم كه جمهوري نمیآید به تيپ ما
ببين هر كس رئيس شد شاخ درآورد براي ما
همه از راه به در گشتند، رئيس جمهورهاي ما
غلط آن روز واقع شد كه گفتيم جمهوري هستيم
و از روز نخستين گشت اين خبط و خطاي ما
م. شوق