من جا نمیافتم در کیهان نو
سرودهی منتشر نشده از اسماعیل خویی
نه!
نع!
من جا نمیافتم در کیهان نو:
خرگوشِ اضطراب و شتاباش را
گو پیش رو!
دیریست کاین حقیقت را میدانم:
من سنگپشت کُند راندنام و واپس ماندن؛
و این، همین، میمانم.
کیهان یکیست و من هم،
البتّه، از همین کیهانام:
امّا
از چندمین هزارهی پیش از ایناش؛
و ساختمایه دارم و رفتار و بافتار
از آن، همان، عناصرِ پیشیناش:
خاکام: لگدپذیر و شکیبآور،
در رهگذارِ باختر و خاور،
سرگرمِ کاشتن
بیفرصتی
از شبروان تاراج
در کار و بارِ غربیِ انباشتن.
این است
که، در کویرِ گرسنگی،
بادم: هماره پویان،
جویان،
زآغازِ فصلِ دیگری از سر به هیچزارِ بیابان گذاشتن
تا
پایان فصلِ دیگری از جز هیچ،
باز هم چیزی جز هیچ،
در کف نداشتن.
و، تازه، تشنگی هم هست
کانگار، عارفانه، خود آن را میجستهام؛
واکنون که، در تموزِ عطش
تا همارهاش
آوردهام بهدست،
آبام: که بر خود از خود میجوشم
در چشمههای روشنام
از بالا و پست.*
آب ام،که، در تموزِ درون سوزِ خویش
خود را به ناگزیر مینوشم.
وینگونه است
کاین فصلِ پرملال میانجامد
به فصلِ خشم،که،
در من
با انفجارِ ناچارش میآغازد؛
و هر چهها که هست از من و در من میسوزد
و میگدازد.
و، در روند سوختنی روی به بیسوزشی،
یا سوزشی به سردیِ یخوارِ زمهریر،
و در فروغِ یخزده ی شعلههای خودافزای خویش
به روشنی مییابم
که خاک و باد و آب در من هیچیک بیسوزش نیست؛
و هیچ یک، در رفتار،
چیزی جز آتش نیست؛
و آشکارا میبینم
من آتشام:
یک شعلهزارِ یخبندان،
امّا
با شعلههای خندان:
که، زیرِ دست و پاشان،
خاکسترم به خاک بدل میشود،
یخهای من به آب؛
و آب و باد هم در آتشِ من حل میشود.
و هیچ میشوم،
در آرزوی زایش ققنوس:
تا باز
در هیچهی درون دگر آیم؛
تا باز
از هیچه درون بهدرآیم؛
تا باز هم ببینم
من جا نمیافتم در کیهان نو:
کیهان گسترنده،
با کارمایههای ذره و پرتو:
خرگوشِ اضطراب و شتاباش
در خویش پیشرو.
و باز هم بیابم
خود را هنوز نیز همان سنگپشت
که، در گذشتههای بسی دور،
من، در قمارِ جدیِ همپای او دویدن،
در خود،
به خودبینی،
از خویش ساخته بودم:
آری،
یک سنگ پشت رامآرام،
با خوی کُند راندن
و، ناگزیر، واپس ماندن.
وز این همهست،
باری،
کاین بار نیز،
پیشانه،خوب میدانم
که من همین میمانم:
و، در همین ماندن،
در برابرِ او،
میبازم این قمارِ دویدن به سوی کُجا را:
که، پیش از این نیز،
در این بازیِ جدی ،
به او،
از پیش، باخته بودم.
پنجم آبان۱۳۹۶
بیدرکجای لندن
* مولوی یاد باد.