خون ایرانی من
خون ایرانی
خون ایرانی من! شور و خروشی داری
در رگم باز چه گرما و چه جوشی داری؟
خون ایرانی من بی که دهد هیچ جواب
راه افتاده درین شهر پر از تب به شتاب
گفتم ایران من است این که به جوش افتادهست
ز چه پنداشته بودم که خموش افتادهست
محو زیبایی آن همت و آن عزم شدم
غافل از آن که به جان خون به خروش افتادهست
میهنی دیدم و مامی که برافراشته قد
ملتی گرد که بر خاسته بر ظلمت دد
گفتم ای همت والا به تو صد بار درود
باید از گلشن شعر آورمت گل به سبد
م. شوق