خوابی که بیخوابم میکند
پیش رویم در بیداری نشسته است
با بالشی از سنگ
و بستری از سنگ
خوابی که بیخوابم میکند
این است که من
راه میروم و خواب میبینم
راه می روم و
در رؤیا میبینم
که آغوشم
بستری بزرگ شده است
همچون دشتی سرسبز
که هزاران کودک را
در آن خواباندهام
آه از این خوابی که
بی خوابم میکند
تا رؤیایم را از یاد نبرم
م. شوق
۱ اسفند ۱۴۰۰