تاریخچه ی شعر سیصد گل سرخ
تاریخچه ی شعر سیصد گل سرخ
« سیصد گل سرخ یک گل نصرانی از کجا آمدند؟ »
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده میترسانی؟
ما کر ز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
این رباعی داستان بسیار جذابی دارد و ریشه این داستان هم به حقایق جنبش مشروطه ایران و جانفشانی پدران و اجداد همین جوانان امروز صف اول مبارزه با شیوع کرونا، در دوران مشروطه است. تو گویی حماسه سازی و از خود گذشتگی میراث گرانبهای ما ایرانیان در طول تاریخ بوده. اما این رباعی که به اعتقاد برخی از کارشناسان قسمتی از یک سروده طولانی تر است، از کجا آمده است؟
به گفته برخی از مورخین و استناد به نوشته های تاریخی مربوط به این دوران این شعر در باره سیصد مبارز تبریزی دوران مشروطه به فرماندهی هوارد باسکرویل آمریکایی است که در درگیری شدید شکستن محاصره تبریز روی داد کشته شدند سروده شده است. و امروز این شعر برآمده از دل تاریخ در وصف جانفشانی پزشکان و پرستاران در مبارزه با شیوع ویروس کرونا بازخوانی شده است.
« باسکرویل که بود ؟ »
هوارد باسکرویل شهید امریکایی مشروطه، ﻣﻌﻠﻢ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ آمريكايي بود ﮐﻪ ﺩﺭ پاييز ۱۹۰۸ ﺑﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﺪﺭﺳﻪ مموريال تبريز براي تدريس تاريخ به ايران دعوت ميشود . ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ همزمان ﺑﺎ اقدام ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽﺷﺎﻩ قاجار ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ، در به توپ بستن ﻣﺠﻠﺲ بود که ﺍﺳﺎﺱ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ را برچيد ﻭ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ صغيررا درايران حاكم كرد .
هوارد باسكرويل ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺩﺭﺱ ﻣﯽﺩﺍﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ خواست ﻣﺮﺣﻮﻡ سید حسن شريف زاده ، تدريس حقوق بين الملل را نيز برعهده گرفت .
« آذربایجان گلستان گلهای سرخ مشروطه »
همزمان ﻣﺮﺩﻡ تبريز ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺳﺘﺎﺭﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻗﺮﺧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﺎﺩﻩ ﻣﺸﺮﻭطيت ﺑﻪ ﭘﺎﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍين ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺩﺳﺘﻪﺍﯼ ﺩﺭ تبريز ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻓﻮﺝ ﻧﺠﺎﺕ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪ. فوج نجات، گروهی شبهنظامی بود که در دوران جنبش مشروطه ایران و محاصره تبریز، به منظور شکستن محاصره شهر در سال ۱۲۸۸ خورشیدی تشکیل شد. رهبری این گروه را هوارد باسکرویل، بر عهده داشت.
در تاریخ آمده است که هوارد ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﺩﻭﺭﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ديده ﺑﻮﺩ و در آنزمان تصمیم گرفت کلاس درس خود را از مدرسه به خط مقدم جنگ منتقل کند.
« بر اساس روایات تاریخی، باسکرویل گفته است »
به جاي نقالي تاريخ مردگان ، تصميم دارم مشق نظامي به جوانان بياموزم .
درهمين ايام مرگ سيد حسن شريف زاده ، دوست و يارنزديك باسكرويل او را آنچنان متاثر و خشمگين كرد كه در جواب همسركنسول آمريكا كه ازاو خواسته بود ازصف مشروطه خواهان جدا شود ، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت : تنها فرق من با اين مردم ، زادگاهم است و اين فرق بزرگي نيست .
سیدحسن شریفزاده تبریزی معلم مدرسه مموریال تبریز و از مبارزان جنبش مشروطه در تبریز بود. علاوه بر آموزش شاگردان، در برپایی تجمعها و گردهمایی شاگردان و معلمین فعال بود و در زمان قیام تبریز از افراد فعال و عمده انجمن بحساب می آمد و در جریان مذاکره مجاهدین تبریز با عینالدوله از طرف انجمن مأمور گردید.
شریفزاده علاوه بر فعالیت فرهنگی، از اعضاء اصلی مرکز غیبی تبریز بود که توسط او و علی مسیو و حاج علی دوافروش و عده دیگر تأسیس شده بود. این مرکز فعالیتهای مجاهدین را هماهنگ میکرد. او روز چهارشنبه ۲۷ رجب ۱۳۲۶ هجری قمری حوالی ظهر از انجمن خارج شده و نزدیک کنسولگری فرانسه توسط شلیک دو گلوله مضروب میشود و نیم ساعت بعد در كنسولگری فرانسه فوت میکند. که مرگ او باعث تحول و خشم عمیقی در دل دوستش هوارد باسکرویل میشود.
ـ باسكرويل در30 فروردين 1288 درنبرد فوج نجات براي شكستن محاصره تبريز، براثرشليك گلولهاي به سينهاش كشته شد . پس ازكشته شدن باسكرويل ، جسدش را به خانه خانواده ” سفيرويلسون “ منتقل كرده ، براي مراسم تدفين آماده كردند .
مرگ باسكرويل براي تبريزيها سخت ناگواربود ، تشيع جنازه باشكوهي براي او درتبريز به راه افتاد و او را در گورستان ارمنيهاي تبريز دفن كردند . تاجري كه براي آراستن تابوت باسكرويل پارچه آورده بود ، به آني ویلسون گفت: ما میدانیم که او جان خود را برای ما داد. در مراسم تشییع جنازه، هزاران نفر از مردم تبریز و همرزمان باسکرویل شرکت داشتند.
در مراجعه به اسناد تاریخ و تاریخ نوشته ها این مراسم را چنین شرح داده شده است: «در کلیسای آمریکایی در اثر ازدحام مردم جا نبود و در مسیر جنازه جمعیت غریبی بود، جنازه میان صفوف مجاهدین و در پیشاپیش شاگردان و سربازان او رو به گورستان ارامنه تبریز حرکت داده شد. اولیای مدرسه مموریال و شخصیتهای آمریکایی نیز در صف مشایعین بودند. هزاران تن دورتادور فضای گورستان را گرفته بودند.
برخی از مورخین نوشته اند: در سال ۱۹۵۰، محمدعلی مهدوی، لوح یادبودی، بر سر مزار باسکرویل نصب کرد که بر روی آن شعری از عارف قزوینی، شاعر ملی ایران، کنده کاری شده بود
عارف قزوینی، در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در سفری که به تبریز داشته و در مجلس یادبودی که بر مزار باسکرویل برگزار شد، این شعر را برای وی سرود.
ای محترم مدافعِ حریّتِ عباد وي قائدِ شجاع و هوادار عدل و داد
کردی پی سعادتِ ایران فدای جان پاینده باد نام تو، روحت همیشه شاد
اما یک حقیقت تاریخی وجود دارد که شعر سیصد گل سرخ یک گل نصرانی، در وصف باسکرویل (یک گل نصرانی) و سیصد نفر از یارانش، با ترجیع بندی طولانی با تکرار مصرّعیِ زیر سروده شدهاست که سراینده آن مشخص نیست.
اما با توجه به اینکه باسکرویل آمریکایی (نصرانی) به همراه سیصد نفر از یارانش در این نبرد جان باخته اند با استناد به این حقیقت تاریخی و بیت اول این شعر میتوان نتیجه گرفت که این شعر در باره باسکرویل و همرزمانش نوشته شده است.
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده میترسانی؟
ما کر ز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
آمریکاییهای اندکی هستند که چیزی در مورد هوارد کانکلین باسکرویل بدانند، اما بیشتر ایرانیهای قدیمی او را میشناختند اما متاسفانه جوانان امروز هم اطلاع چندانی از زندگی باسکرویل ندارند.
باسکرویل اهل ایالت نبراسکا بود، از مدرسه الهیات پرینستون فارغالتحصیل شد و به ایران امد. او در سال ۱۹۰۷، بیست و سه سال داشت. باسکرویل فرزند زمان خود و یک آرمانگرا بود.
یک سال پیش از ورود باسکرویل به ایران، مظفرالدینشاه که بیمار بود تسلیم خواست عموم برای برقراری مشروطیت شده و ایرانیها پیشنویس نخستین قانون اساسی خود را تدوین کرده بودند.
پارلمانی به نام «مجلس» تشکیل شد و هر شهر برای خود یک انجمن انتخاب کرد. تبریز که باسکرویل در آنجا بهعنوان معلم کار میکرد، مرکز مشروطهخواهان بود و انجمن این شهر نقش هدایت ملی جنبش را برعهده گرفت. بسیاری از ایرانیان مطمئن بودند که دیگر زمان تغییر فرارسیده است. اما شاه در ژانویه ۱۹۰۷ (دی ۱۲۸۵) فوت کرد و فرزندش محمدعلی شاه که طرفدار روسیه و فرد مستبدی بود به مخالفت با انقلاب مشروطه برخاست.
قزاقهای او که تحت فرمان افسران روس بودند به مجلس حمله کرده و آن را به توپ بستند. مشروطه لغو گردید و سیاستمداران، روزنامهنگاران و رهبران مشروطه به دار آویخته شدند. اما مردم تبریز که توسط نیروهای سلطنتی محاصره شده بودند دست به مقاومت زدند.
باسکرویل به جای اینکه امنیت کنسولگری آمریکا را انتخاب کند، به مشروطهخواهانی پیوست که از لحاظ نفرات و تجهیزات در موضع ضعف بودند. باسکرویل فرماندهی ۱۵۰ سرباز را برعهده گرفت که وظیفهشان دفاع از استحکامات شهر بود.
پس از ۳ هفته در ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ (۳۰ فروردین ۱۲۸۸) زمانی که در حال رهبری ماموریتی برای شکستن محاصره نیروهای سلطنتی و آوردن غذا به درون شهر بود، گلولهای به قلبش اصابت کرد و در دم جان سپرد. در آن زمان ۲۴ سال و ۹ روز داشت .
******
برخی نیز این شعر را سرودۀ یکی از بنیانگذاران ناسیونالیسم ایرانی، میرزا آقاخان کرمانی (1232-1275ه.ش) دانستهاند در آن شب که محمدعلیمیرزای ولیعهد، دستور داد که پس از شکنجه بیدریغ، او را پای درخت نسترن، سرببرند.
این شعر یک پای ثابت سنّت خیّامخوانی در میان مجاهدان و احرار بوشهر و تنگستان نیز بود چندان که این گمان، بسیار جدّی بوده که تبار این شعر بوشهری باشد. جالب است که این شعر، رباعی نیست، امّا بر وزن رباعی هست و معلوم است که رود جاری این شعر، در هر جا که رفته، در خود مایهای برای نفوذ و رخنه داشته و حتی در عین رباعی نبودن، توانسته رباعی انگاشته شود آن هم رباعی خیّام .
این رود جاری، سری هم به تبریز زده و با زندگانی و مرگ شهید جوان مشروطیت ایران، هُوارد باسکرویل (1885-1909م.) گره خوردهاست. گویی این شعر صورت منظوم پاسخ باسکرویل به کسانی است که او را از شرکت در مشروطیت خونبار ایران و خطراتش بیم میدادند، امّا او هر بار نمیپذیرفت و آمادگیاش را برای جان باختن در انقلاب ایرانیان، اعلام میکرد. در اینجا البته میرزا محمّد اصفهانی در ذهن برخی یک بار دیگر سربرآورد و مرثیهسرای این قهرمان مشروطیت شد .