همه چیز روشن است
همه چیز روشن است
تنها باید جان داد
سیاهی میخندد و روز را شب میکند
وقاحت از در و دیوار سایهها میبارد
شقاوت از کلمات تیرگیها
و روز ما
به روشنی
زیر دست و پاست
شعر را فراموش کن
طنز که جای خود دارد
حتی برای فحش دادن هم
انگیزهای نمانده
حتی برای فریاد
حتی برای رسواگری
یا از شگفتی مردن
یارا یارا
یارا!
برای روز
تنها باید جان داد
زیرا همه چیز روشن است
م. شوق
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱