آسپرین مردم. شعر طنز
که وضعیت خراب است در تمام ایران دیواری نمانده
که فحشی به آقا رویش ننوشته باشند.
آسپرین مردم
در ایران هیچ دیواری نمانده
که بر آن مرگ بر عاقا نبینی
نمادی یا که آثاری نمانده
که آتش زیر آن برپا نبینی
هزاران لعن و تف یا فحش و نفرین
میان واژههایش نقطه چینی
زن و مرد و جوان و پیر چون ریگ
نثارش می نمایند با چه کینی
پدرسگ، بی پدر مادر، بی ناموس
همهش فحشهای ناجور نوینی
تمامش پست مدرن است و آوانگارد
از آن فحشهای داغ آتشینی
و هر کس می دهد فحشی، دگر کس
نثارش میکند صد آفرینی
به دنیا هیچ کشور هست آیا
مثال خاک ما یک سرزمینی
که از صبح تا به شب، ده وعده، مردم
بپاشند تف به تصویر لعینی؟
جناب سیدعلی هر روز و هر شب
به فحش خوارمادر گشته قرینی
مثال قرص هر شب، صبح، و هم ظهر
تو گویی آسپژیک یا آسپرینی
به گینس ثبت کردند اسم او را
که چون او فحش نخورده هیچ لعینی
کجایش را تو دیدی ای برادر
که میراثش برد یک جانشینی
که نامش مجتبا و خلق گویند
بمیری و ولایت را نبینی
یکی می گفت: ازین فحشهای آبدار
نمی بینم کسی را شرمگینی
تو گویی شارژ می گردند مردم
ازین فحشهای جدا سهمگینی
برای گشنگان پروتئین است
واسه سیگاریها هم نیکوتینی
به او گفتم خدا هم گفته عیب نیست
چرا از دادنش تو شرمگینی
کسی که ظلم کرده مستحق است
خصوصا شیخ دزد کاخ نشینی
که خاک میهن پهناوری را
نموده بهر خود یک شیخ نشینی
زده آتش به جان کودک و پیر
ز هر ضحاک بدتر استالینی
فرستد جانیان خویش هر سوی
به هرکوچه گذارند یک کمینی
ولی باز فحش و باز کوکتل ببارد
ز دست و از دهان خشمگینی
رفیقم گفت حق گفتی عزیزجان
بده هر فحش داغ آتشینی
ثواب دارد که در هر سو نویسیم
بده فحشی الهی خیر ببینی
م. شوق
- توضیحات