اشعار رحمان کریمی . شماره ۳۸
شاعر و نویسنده انقلابی و پیشکسوت استاد رحمان کریمی مبارز خستگیناپذیر آزادی پس از نبرد طولانی با چندین بیماری در ۸۴سالگی در شهرکلن در آلمان بر اثر سکته مغزی درگذشت.
استاد رحمان کریمی با قلم و کلام نافذ خود خصم آشتیناپذیر آخوندهای حاکم و قلمبهمزدان و لابیهای رژیم بود و دشمن از جنگندگی او در عرصه هنر و ادبیات کینه عمیقی بهدل داشت. این شاعر و نویسنده پیشکسوت دهههای زندگی در تبعید را با سختی و تنگدستی و در معرض دشنام و لجنپراکنی وقفهناپذیر مزدوران رژیم بهسر برد.
شعری از استاد رحمان کریمی
صدای سنج و دمّامه میآید از بندر بوشهر
صدای سنج و دمّامه.
کنار کوره مرگ بیصدا نباید بود
لنگر هر کشتی شکسته باد
که نخواهد صدای بوشهر را
به اسکلههای جهان ببرد.
صدای سنج و دمّامه میآید از خلیج فارس
هیولایی ایستاده کنار بندر غیرت
شنبدیها، دوشنبدیها، دهدشتی ها
ماهیگیران امامزاده و جـفره علیباش
بچه حمال ها، پاپتی ها
از «سنگی» سنگ بیاورید
از درخت کـنار معنـّا، دخیل غرور
فروریزید رؤیای خام مرگ آفرینان را.
درکنار شما این کوره اتم نیست
طبل بزرگ مرگ است در ساعت وحشت.
تا نرسیده است وقت ای دریغ
جمع شوید، جمع!
صدا کنید صدا، خاموشش کنید، خاموش.
غافل مباشید از سایههای تاریک غول پرندگان
پرسه زن در آسمان جنوب
غافل مباشید!
دیوانه بازیگران مرگ، به تهران نشسته اند
با سجادههایشان، سفرههای خون
ستون خانههایشان، چوبههای دار
قبله گاهشان
دکلهای نفت و یک امپراتوری دروغ.
ماهی حلوا، شوریده، سنگسر، خارو
آی بوشهری ها
حلوا مباشید، نرم کام کوسه ها
شوریده شوریده
سنگسر شوید، سنگسر!
صدای سنج و دمّامه میآید
از خلیج فارس.