داس ها را به باغ گل زده اند
باردیگر برای کشتن ما
بهر یک قتل عام پل زده اند،
حمله کردند بر شکفتن ما
آخر از سرنگونی خودشان
ترس دارند خیل ملایان
بنگر بر زمین چه ها که نکرد
خیل ابلیس در حق انسان
داسها هر کدام یک قاتل
داسها هر کدام یک خونریز
وای وای آن همه رفیقانم
دوستانم همه عزیز عزیز
من دو روز است زرد و بد حالم
چه پلید است تخمة انسان
چه کثافتکده ست این عالم
راست می گفت شخص آن شیطان
شک بکن در یقین شخص خدا
وقتی او آفرید انسان را
شاید اینقدر او شناخت نداشت
حد خونریزی شریران را
مطمئنم خدا نمی دانست
که خمینی کثافت مجنون
می کند این زمین انسان را
غرق مرگ و جنایت و افسون
آه این حرفهای کفر آمیز
چیست ضد خدای خود گفتم
یاد یاران خویش افتادم
تو بخوان و بگو که نشنفتم
م. شوق