خطابهای به شیخ و شاه
«خطابهای به شیخ و شه»
قرار نیست دوباره، ربودن خورشید
قرار نیست دوباره، ستارگان شهید
قرار نیست به جای فرشتهی رؤیا،
ز راه، دیو بیاید دوباره از تبعید
به گوش عالم و آدم صریح میگویم
به گوش شیخ و شه و کاسه لیس پست و پلید
قرارنیست ستمکاری و فریب و ریا
گذشت دوره ی شاهان و مرجع تقلید
گذشت دورهی همدستی زر و تزویر
ولی امر و ولیعهد و اختناق جدید
قرار نیست دوباره چراغ شعبده را،
به بام میهن منکوب شبدلان بکشید
دگر اثر نکند مکر و خیمه شب بازی
نه عکس دیو به ماه و نه انقلاب سفید
قرار نیست زمستان به اسم و شکل بهار،
بزک کنید و به ترفند ارمغان بکنید
گذشت آن که دوباره به جبر و کید و ریا
کمر به کشتن گلهای این وطن بندید
سرود سرکش سرهای سر به دار وطن
زدوده از همه اذهان تزلزل و تردید
سحر نشسته بر این بام با وضوح تمام
تمامقد پر نور و پر از امید و نوید
چهل بهار وطن غرقه شد به خون و کنون
قرار نیست به جام قیام زهر جدید
وطن شد عرصهی طوفان درک و آگاهی
بساط موج سواری خویش جمع کنید
م. شوق
3 بهمن 1401
- توضیحات