«اگر با شعر…»
برای جلوگیری از اعدام غلامرضا خسروی
اگر با شعر می شد مانع اعدام اوشد،
تا سحر،
تا آخرین خونِ قلم،
بیدار می ماندم،
پیاپی می نوشتم: نه! چرا باید بمیرد آن دلیرِ راد.
چرا باید بمیرد؟ حق او این نیست
چه کرده ست او مگر؟ جرمی ندارد آخر، ای جلاد!
اگر با شعر می شد …
اگر با داد می شد مانع اعدام او شد
از سحر تا شام، یکسر می شدم فریاد
که تاکی باید این بیدادها؟
ای بانیان ظلم و استبداد!
اگر با داد می شد…
اگر با اشک می شد
شک ندارم، صد هزاران چشم آماده است
تا جاری کند باران اشک گرم
به سوی لانة جلاد بی آزرم
ولی شاید
به آتش میتوانم
مانع اعدام یک میهن شوم! با آتش و فولاد.
ده دی 1390
م. شوق